در دیاری آشنا

صدای پای زنی را دمادم می شنوم

که صبحدمان

با نوای عاشقانه اش

کوچه هایش را عطرآگین می کند

و شباهنگام

با کلام روح انگیزش پلک های شهر را فرو می بندد...

 

زنی را می بینم

که نهال عشق رویانده ست بر سیمای شهر...

 زنی که امروز

هشت ماهه شد حضور آبادگرش در این شهر...

زنی ازجنس تلاش

ازجنس محبت

ازجنس عشق...

 

حضورت در شهر دلم ابدی عزیزم